باز
نریشن برای کانال یوتیوب (سبک داستان)
طراحی و خلاقیتزمان باقی‌مانده برای ارسال پیشنهاد

با سلام. دنبال یک گوینده مرد برای کانال krookreels هستیم که بر اساس اسکریپت داستان یوتیوب برامون نریشن کنه. هر قسمت ویدیو های ما 5 تا 12 دقیقه خواهد بود. همکاری ما بلند مدته. همکاری اول ما 10 تا اسکریپت خواهد بود. قسمتی از اسکریپت فرستاده میشه و لطفا بر اساس اون نمونه بفرستین که بررسی بشه. قسمتی از اسکریپت : اینجا صدف‌آباده، کنار میدان مرکزی، یک کافه‌ی کوچک به اسم “کافه کروکودیل“ قرار داشت. این کافه، دفتر کار، خانه‌ی دوم و مرکز فرماندهی سه تمساح ناامید به نام‌های کروک، اریک و تونی بود. که همیشه دنبال کار بودن و شغل‌هایی که پیدا می‌کردن، یکی از دیگری عجیب‌تر و بی‌ربط‌تر بود.

کروک، با مدرک لیسانس اقتصاد از دانشگاه آزاد صدف‌آباد، به طرزی معجزه‌آسا تونسته بود در یه شرکت بزرگ اقتصادی کار پیدا کنه: به عنوان آشپز. کروک روزا به جای تحلیل نمودارهای مالی، پیاز داغ درست می‌کرد. اریک هم که یک مهندس کامپیوتر بااستعداد بود، در همان “کافه کروکودیل“ که هر روز در اون می‌نشستن، کار می‌کرد و سفارش ماهی می‌گرفت. و تونی، یه ورزشکار حرفه‌ای و قهرمان سابق بوکس باتلاقی، رسماً بیکار بود و تنها فعالیت روزانه‌اش، درگیر شدن توی دعواهای خیابونی سر جای پارک یا کج نگاه کردن بود.

اون روز بعدازظهر، هر سه با چهره‌هایی آویزون توی کافه نشسته بودن و به آینده‌ی بی هدفشون فکر می‌کردن. تونی که چشمش کمی کبود بود، گفت: «دیگه خسته شدم. قرار بود قهرمان دنیا بشم، نه قهرمان دعوای سر صف نون.» اریک آهی کشید. «منم قرار بود برای بزرگترین شرکت‌های تکنولوژی کدنویسی کنم، نه اینکه کد تخفیف روی فیش مشتری‌ها بزنم.» کروک هم گفت: «ما که قبلاً کلی آرزوهای بزرگ داشتیم. قرار بود کارهای خفنی بکنیم. چی شد که اینجوری شد؟»

بحثشان به رویاهای کودکی کشید. اریک گوشی‌اش رو درآورد و گالری عکس‌های قدیمی رو باز کرد. یک عکس را به بقیه نشون داد: سه کروکودیل کوچولو در یک حیاط خاکی، با یک فضاپیمای اسباب‌بازی پلاستیکی بازی می‌کردن و با هیجان به آسمون نگاه می‌کردن. سکوت سنگینی بینشون حاکم شد. اریک اولین کسی بود که سکوت را شکست. «هی... ما چرا فضانورد نشدیم؟ چرا فضاپیمای خودمون رو نساختیم؟ می‌تونستیم اولین کروکودیل‌هایی باشیم که از صدف‌آباد به فضا رفتن.» یک جرقه توی چشمای کروک درخشید. یه ایده‌ی احمقانه، غیرممکن، و در نتیجه، عالی. «خب... بچه‌ها! بیاین این کار رو بکنیم! بیاین دل رو به دریا بزنیم!»

به طرز احمقانه ای سه تاشون این نقشه رو منطقی دونستن و شروع کردن به فکر کردن.

مهارت‌های مورد نیاز
آمیختن صدا
آمیختن صدا
صداپیشه
طراحی صدا
مسترینگ صدا

سرویس‌های مرتبط

فریلنسرهایی که در این پروژه پیشنهاد ارسال کرده‌اند
زمان تحویل: 1 روز
ارسال پیشنهاد در:
زمان تحویل: 2 روز
ارسال پیشنهاد در:
mohamad3011
mohamad30114.91(7) امتیاز
زمان تحویل: 7 روز
ارسال پیشنهاد در: