باز
ساخت انیمیشن داستانی متناسب با صوت و متن
طراحی و خلاقیت11 روز و 18 ساعت زمان باقیمانده برای ارسال پیشنهاد
1,000,000 تومان
ساخت انیمیشن به صورت قسمت قسمت متناسب با فایل پی دی آف یا صوتی داستان، بخشی از اول داستان در زیر آمده است... قسمت اول: شبی بیستاره
باد سرد، پارهپاره از دل بیابان میوزید و شنها را چون پردهای ناپیدا در هوا میپراکند. گاری چوبی کهنه با صدای جیرجیر چرخهایش در میان مه تیره پیش میرفت. حسنی، پسر جوانی با چهرهای استخوانی و چشمانی فرو رفته، مهار اسب را در دستان لرزانش گرفته بود. به آسمان نگاه کرد. خبری از ستاره نبود. ماه هم انگار قهر کرده بود. شب، چنان بیروح و ساکت بود که گویی جهان نفس نمیکشید.
تصریح
متن:
قسمت اول: شبی بیستاره
باد سرد، پارهپاره از دل بیابان میوزید و شنها را چون پردهای ناپیدا در هوا میپراکند. گاری چوبی کهنه با صدای جیرجیر چرخهایش در میان مه تیره پیش میرفت. حسنی، پسر جوانی با چهرهای استخوانی و چشمانی فرو رفته، مهار اسب را در دستان لرزانش گرفته بود. به آسمان نگاه کرد. خبری از ستاره نبود. ماه هم انگار قهر کرده بود. شب، چنان بیروح و ساکت بود که گویی جهان نفس نمیکشید.
تنها صدایی که میآمد، نفس سنگین اسب و خشخش گاری بود که روی شنها میلغزید. در صندوق پشتی گاری، چیزی پیچیده در پارچهای تیره جا خوش کرده بود. کتابی سنگین با جلد چرمی، یادگار مادر. وصیت کرده بود تا شب بیستارهای از راه برسد و حسنی به کاروانسرای فراموششده برسد، آنگاه کتاب را باز کند.
کاروانسرای متروک از دور پدیدار شد؛ در سایهی کوهستان خاموش، با طاقهایی فروریخته و دیوارهایی پوشیده از خزه و خاک. حسنی ایستاد، به سکوت آن بنا خیره شد و زیر لب زمزمه کرد: «همینه؟»
اسبش شیههای خفه کشید، انگار چیزی دیده باشد. حسنی به اطراف نگاه کرد، اما جز شن و تاریکی، چیزی به چشم نمیآمد. کتاب را از صندوق بیرون آورد. چرمی سیاه با نقش کمرنگی از یک ماهی در گوشهی جلد. همانطور که مادرش گفته بود، زیر نور ماه کامل، آن نقش میدرخشید؛ اما امشب نوری نبود، فقط تاریکی.
با دستانی لرزان کتاب را گشود. برگهها خشک و زبر بودند. بوی کاغذ سوخته و روغن کهنه از میان آن بیرون میزد. در میان صفحات، تکهکاغذی سوخته به چشم میخورد که تنها بخشی از جملهای را نگه داشته بود:
«... تا انگشتر دریا را نیابی... همه چیز آغاز نمیشود.»
در همان لحظه، صدایی آرام و کشدار از پشت ستونهای شکسته برخاست. «نباید اینطور بیمقدمه بخونی، پسر.»
حسنی هراسان برگشت. پیرمردی با عبای قهوهای و ردایی خیس از شب، با چهرهای چروکیده و چشمانی که برق عجیبی داشت، آرام از دل سایهها بیرون آمد. روی گردنش، درست زیر گوش چپ، خالکوبی محوی دیده میشد: دایرهای که از سه شاخه درونش به هم میپیچیدند.
پیرمرد لبخندی زد. «اون کتابو فقط یکی باید باز کنه که صدا رو شنیده باشه. تو شنیدی؟»
حسنی هنوز گیج و مبهوت، فقط نگاه کرد. پیرمرد نزدیکتر شد. باد ردایش را تکان داد و صدای زنگولهای خفیف از جیب لباسش برخاست، انگار چیزی کوچک همراهش بود.
پیرمرد به کتاب اشاره کرد. «شروع کردی، دیگه راه برگشتی نیست. حالا فقط یه کار مونده: انگشتر دریا رو پیدا کنی... قبل از اینکه بقیه پیداش کنن.»
حسنی پرسید: «بقیه؟ کیها؟»
پیرمرد پاسخ نداد. فقط نگاهی طولانی به آسمان انداخت و زمزمه کرد: «شبی که ستاره نداشته باشه، همیشه چیزی پنهون داره.»
سکوتی سهمگین فضا را فرا گرفت. از دور، صدای زوزهی باد، مثل نجواهای خفهی کسی میآمد که در گوش حسنی چیزی میگفت. اما واژهها واضح نبودند.
پیرمرد آرام از کنار او گذشت و وارد کاروانسرا شد. لحظهای بعد، ناپدید شد.
و حسنی، برای نخستین بار در زندگیاش، حس کرد که واقعیت شکاف برداشته و چیزی قدیمی و قدرتمند از دل آن بیرون آمده است.
او نمیدانست این آغاز چه راهیست، اما میدانست:
اگر پا پس بکشد، دیگر هرگز آرام نخواهد گرفت...
18 فروردین 1404 13:55
3D Animation
3D Rendering
ادوبی افتر افکت (After Effects)
انیمیشن
موشن گرافیک
فریلنسرهایی که در این پروژه پیشنهاد ارسال کردهاند



زمان تحویل: 20 روز
ارسال پیشنهاد در: 1 روز و 8 ساعت پیش

mhsult4.57(25) امتیاز
زمان تحویل: 2 روز
ارسال پیشنهاد در: 3 روز و 4 ساعت پیش

mohadesehbidram4.92(5) امتیاز
زمان تحویل: 7 روز
ارسال پیشنهاد در: 2 روز و 11 ساعت پیش
زمان تحویل: 2 روز
ارسال پیشنهاد در: 3 روز و 2 ساعت پیش
R_
r_es4.74(10) امتیاز
زمان تحویل: 5 روز
ارسال پیشنهاد در: 3 روز و 3 ساعت پیش
زمان تحویل: 2 روز
ارسال پیشنهاد در: 3 روز پیش

melikarimivoice5(4) امتیاز
زمان تحویل: 2 روز
ارسال پیشنهاد در: 3 روز و 4 ساعت پیش

nassarm5(3) امتیاز
زمان تحویل: 1 روز
ارسال پیشنهاد در: 3 روز و 4 ساعت پیش
FO
زمان تحویل: 2 روز
ارسال پیشنهاد در: 2 روز و 4 ساعت پیش
آخرین پروژه های طراحی و خلاقیت
projects